لیانا رزًلیانا رزً، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

لیانا رز، عشق مامان بابا

۲۹ روزگی

دختر قشنگم، عزیزترینم، به زودی می‌آ‌م و خاطره روز زایمان رو اینجا برات مینویسم.. این روزها ترجیح میدم همه وقتمو برای تو بذارم تا همیشه سالم باشی‌ و خیلی‌ خوب رشد کنی‌. امروز ۲۹ روزت شد قشنگم. به زودی یک ماهت میشه. روزها داره مثل برق و باد می‌گذره..از اینکه تو داری بزررگ میشی‌ بی‌ نهایت خوشحالم ولی‌ از اینکه به روز برگشتن خاله جون و دختر خاله الهه به ایران نزدیک میشیم، بی‌ نهایت ناراحتم.   می‌میرم برات نفسم.
28 مهر 1392

بالاخره اومدی نفسم

پرنسس لیانا من روز اول مهر هزار و سیصد و نود‌ و دو برابر با بیست و سه‌ سپتامبر دو هزار و سیزده ساعت یازده و سی‌ و شش دقیقه صبح به وقت اینجا و یک و شش دقیقه به وقت ایران بالهای کوچولوشو تو بهشت جا گذاشت و فرشته زمینی‌ ما شد. لیانا، شدی همه هستی‌ من...تمام دار و ندارم.   ...
27 مهر 1392

من لحظه ها را می شمارم تا رسد فردا آن لحظه خوب در آغوشت کشیدن ها

لیانای عزیزم، بهترین و شیرین‌ترین لذت زند‌گیم...بی‌‌صبرانه منتظر ساعت ۹ صبح هستم که چشمهاتو به روی دنیا باز میکنی‌ و با ورودت به زندگی‌ من و پدرت معنی‌ میبخشی. کلی‌ باهات حرف دارم دخترم ولی‌ شوق ‌دیدار قریب الوقوعت باعث شده سر از پا نشناسم. فقط می‌خوام این چند ساعت باقیمونده هم زودتر بگذره عزیزترینم. وقتی بیای تا آخر عمرم وقت دارم تا باهات حرف بزنم و بهت عشق بورزم. فردا من, پدرت و تو تبدیل میشیم به یک خانواده: یک خانواده کوچک خوشبخت. فردا پرنده خوشبختی‌ رو بوم کلبه ما می‌شینه. عاشقانه دوستت داریم بهونهً زندگی‌ مامان و بابا.  دختر متولد ماه مهر من. . ...
1 مهر 1392

پس فردا: روز موعود

خوشگلکم فقط ۲ روز  دیگه مونده. اگه بدونی مامان چه حالی‌ داره. قلبش داره پرّ میزنه برای دیدن روی ماهت. دیروز با بابایی رفتیم آخرین خریدهامونم انجام دادیم و ساک بیمارستان تو و خودمونو کامل بستیم. امشب از بیمارستان تماس میگیرن و میگن که روز دوشنبه چه ساعتی‌ وقت عمل داریم. بیا به هم قول زنونه بدیم.....تو  قول بده سالم باشی‌ نفسم. منم قول میدم مامان خوبی‌ برات باشم. عاشقتم دیوانه وار . ...
30 شهريور 1392

۵ روز برابر با ۵ سال

این روزها ۵ روز برای من برابر با ۵ ساله.‌ ای خدا چرا روزها نمی‌گذرن؟ چقدر انتظار سخته.... آخرین بار که این انتظار طاقت فرسا رو داشتم، پشت در‌ ای سی‌ یو بیمارستان ساسان تو ایران بود: وقتی‌ که مامان بزرگ لیانا تو کما بود. البته فرق اساسیش اینه که اون موقع یه زندگی‌ به پایان رسید و یه تیکه از وجود من برای همیشه کنده شد که زخمش تا آخر عمر رو تنم می‌مونه ولی‌ این بار یه زندگی‌ قراره آغاز بشه و دختر خوشگلم بیاد که تا ته تهش باهامون بمونه . خدای من چقدر زیباست آغاز یه زندگی‌... آغاز زندگی‌ یه نوزاد معصوم و پاک.    دخترکم امیدوارم بتونیم پدر و مادر خوبی‌ برات باشیم و وظیفه&...
26 شهريور 1392

۶ روز دیگه مونده

شاهزاده خانوم سلام. خوبی‌ مسافر کوچولوی مامان؟ ۶ روز دیگه مونده تا از استشمام بوی تنت مست بشیم دخترکم. امروز آخرین چکاپ رو میریم پیش خانوم ماما و دیگه تمام .  کاش این روزهای آخر با تمام سختی‌هاش و دل نگرانیهای ما زودتر بگذره. دیگه نه طاقت سختی‌ها رو دارم و نه صبر کافی‌ برای دیدن روی نازنینت ولی‌ جز انتظار چاره‌ای نیست . با اینکه تو دل مامانی هستی‌ حس مادری رو دارم که مدت طولانی‌ از جگر گوشه اش دور بوده و می‌خواد هر چه زودتر دوباره در آغوش بگیردش. غریبه آشنا دوست دارم بیااااا .  ...
25 شهريور 1392

فقط ۱۰ روز مونده

لیانای من از امروز شمارش معکوس برای اومدنت شروع میشه. وای که چقدر دیر می‌گذره دخترم. ۱۰ روز دیگه بیشتر نمونده ولی‌ هر روز داره برام اندازه یک سال طول می‌کشه . شکمم سنگین شده و راه رفتن برام تا حدودی مشکله. زیر دلم و کمرم بیش از حد درد میکنه و بیخوابیهای شبونه اذیتم میکنه.  دست دایی سپهرت درد نکنه که برامون دستگاه اندازه‌گیری فشار خون خرید و بابایی و خاله نسرین هر روز فشارمو چک می‌کنن تا مطمئن بشنم حال پرنسس کوچولو و مامانش خوبه. البته با وجود مصرف قرص فشار باز هم فشار مامانی بالاست و خیلی‌ باید حواسمون باشه.  امروز وقت چکاپ داریم. فکر کنم جز امروز فقط یک بار دیگه پیش خانوم ماما بریم. از بیمارستان ...
21 شهريور 1392

فقط ۱۳ روز

مامان قربون دخمل نازش بره که تو ۳۷ هفتگی نزدیک به۳۵۰۰ گرم  وزن داره. دخمل تپل مامانی و بابایی دیگه فقط ۱۳ روز مونده تا بو کردن و در آغوش گرفتنت عزیزم. راستی‌ لیانا جونم، امروز تولد دختر خاله الهه اته. دو روز پیش که داییت هم اینجا بود براش جشن گرفتیم. جات خالی‌ بود عزیزم.   الان که دارم تو وبلاگت مینویسم با اون پاهای کوچولوت داری لگدهای جانانه نثار شکم مامانیت میکنی‌. عاشقتم آخه نفسم . ...
18 شهريور 1392

آماده اومدن دخمل نازمون هستیم

سلام پرنسس لیانا مامان. دیروز خاله جون و دختر خاله ‌ات از ایران اومدن. منو بابایی رفتیم دنبال‌شون فرودگاه. امروز هم دایی سپهر و زن دایی  و پسر داییت از نروژ دارن میان. جمعه دیگه هم مامان بزرگت از انگلیس برمی‌گرده. جات خیلی‌ خالیه دختر نازم. زودی بدو بیا پیشمون. فقط ۱۷ روز دیگه مونده که بیای عشق خوشگل ما. راستی‌ امروز ظهر هم قراره بیایم رو صفحه مانیتور دکتر ببینیمت خانومی. بووووووس ...
14 شهريور 1392